سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

حل مسئله

وقتی سید علی کوچک بود و با هم می رفتیم عزاداری، همیشه فکر می کردم چطوریه که بعضی بچه ها می نشینند کنار مامان هاشون و بازی می کنند؟ سید علی هیچ وقت نمی نشست و خب معلومه که من هم باید دنبالش مرتب راه می رفتم. حالا که با محمد حسین می رم عزاداری، بیشتر می فهمم که بچه ها سرشتی خیلی با هم فرق می کنند.  یادمه یک بار که رفته بودیم بیت، برای سید علی دوساله شیر و  چوب شور و چند تا خوراکی دیگه گرفته بودم تا آن جا بخورد. وقتی رسیدیم، نماز داشت شروع می شد. من سریع آماده ی نماز شدم و سید علی ماند با خوراکی هایش. می خواست از شیر شروع کند. هر چه کرد نتوانست با نی شیر را سوراخ کند. نی خم می شد و توی جاش نمی رفت. سید علی بسته ی چوب شور را ب...
27 آبان 1391

حال و هوا

به ماه نگاه می کنم. یک شب مانده تا کامل شود. برایش چشمک می زنم. چند ساعت بعد، وقتی ماه پیش شماست... خوش به حالش! می خوابم. خواب شما را می بینم. صبحانه می خورم. فکر می کنم در خواب های شما چه شکلی هستم؟ هوا آفتابی است. به خورشید حسودی ام می شود که تازه از دیدارتان برگشته. اما نه! از وقتی رفته اید، این جا هوا همیشه ابری است؛ با احتمال بارش گاه گاهی باران.
25 آبان 1391
1